عاشقی و عشق

به نام خدایی که جز محبت از او ندیدم

 

خدا را سپاسگذارم به خاطر تمام نعمتهایی که به من داده و سپاسگذارم که به من توفیق افتتاح این وبلاگ را در حال و هوای شبهای قدر داد.

هیچ کار خدا بی دلیل نیست و حتما انتظاراتی هم در مقابل این هدیه از من داره و امیدوارم بتونم از پس این امتحان الهی با موفقیت بر بیام .

من عاشق واقعی خدا نیستم چون اگر بودم سر تا پای وجودم میشد خدا و همه کارهام رنگ و بوی خدایی پیدا میکرد اما خدای من آنقدر مهربون هست که حتی اگر ادای عاشقا را هم براش در بیارم قبول داره و  کم کم منو عاشق خودش میکنه . اینو قلبا احساس کردم و میکنم و بهش ایمان دارم .

راستی کسی که عاشق یک نفر یا یک چیزی میشه چه خصوصیاتی داره ؟ برای معشوقش چه کارهایی میکنه ؟

من که ذهنم به عشق آسمانی قد نمی ده با همین عشق زمینی مقایسه میکنم

خوب اگر من عاشق کسی بودم ....

 سعی میکردم هر روز ببینمش

 

هر وقت هم نمیتونستم حداقل یک زنگ بهش میزدم و یا با پیامک یک جوری ابراز محبت بهش میکردم

 

وقتی که پیش معشوقم نبودم تمام فکر و ذکرم به سمت او بود 

 

حتی اونقدر بهش فکر میکردم که روی خوابهای من هم اثر میگذاشت و در خواب هم با او و به یاد او بودم

 

بود و نبودش باعث نمیشد که من ذره ای جای اون را در قلبم خالی کنم و یا بخوام گوشه ای از قلبم را از عشق و یاد اون خالی کنم

 

همیشه در تب و تاب این بودم که چکار کنم تا اون را با یک هدیه یا با یک کاری که انتظارش را نداره شگفت زده کنم

 

وقتی میخواستم برم ببینمش برنامه ریزی میکردم که چطور میتونم اون را خوشحال کنم ..... با یک هدیه یا با یک جمله محبت آمیز یا با هر چیز دیگه

 

وقتی پیش او بودم بهترین لحظات من بود .....حتی اگر خسته بودم یا ازمشکلات زندگی و کاربه تنگ اومده بودم وقتی پیش معشوقم بودم سعی میکردم همه اینها را فراموش کنم و از لحظه به لحظه و ثانیه به ثانیه زمان نهایت استفاده را ببرم

 

اگر هم مشکلاتم یک جوری بود که نمیشد به این راحتی فراموش کنم سعی میکردم با معشوقم درددل کنم یا حتی خودم را براش لوس میکردم تا بتونم یک جوری انرژی بگیرم تا در آینده از این انرژی برای رویارویی با مشکلات استفاده کنم

 

وقتی پیش معشوقم بودم به گرمی و سردی هوا و این چیزها اصلا اهمیت نمی دادم ....همینکه به او میرسیدم همه این چیزها را فراموش میکردم

 

اگر معشوقه من کاری میکرد که مطابق با میل من نبود .چون من عاشقانه دوستش داشتم براحتی میتونستم باهاش کنار بیام حتی اگر بهم ضرر هم میزد بهش میگفتم فدای سرت و نظر او و حتی ضرر او برام یک شیرینی دیگه داشت

همیشه سعی میکردم یک جوری رفتار کنم تا باعث ناراحت شدن و آزرده خاطر شدن و رنجیدن معشوقه ام نشم حتی اگر کاری خلاف میلم بود انجام میدادم و قلبا از انجامش خوشحال میشدم چون رضایت اون و خوشحالی اون من را هم راضی میکرد

 

در نبودش هرگز کاری نمیکردم که اگر به گوشش میرسید باعث ناراحتیش بشه .مهم این هست که من عاشقش بودم و یک عاشق هرگز خیانت نمیکنه

 

وای ی ی ی ی ی ی ی ی

 

راستی اگر من یک همچین رابطه عاطفی و قلبی را با سنگ هم بر قرار میکردم اون سنگ به حرف میومد ....

حالا اگر این یک ارتباط بین من و خدای من بود چی ی ی ی ی ی میشد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

یک شبه ره صد ساله را میرفتم................

خوب من هم که دارم ادای عاشقا را در میارم اون هم یک عاشق به خدا باید یک کارهایی از این جنس برای این رابطه ام بکنم دیگه .

 

جالب این هست که الان که نگاه میکنم میبینم که برای هر کدام از این کارها یک راه وجود داره و این راهها هم توی قرآن ما اومده ......

 

یک مقایسه بین این کارهایی که نوشتم با کارهای زیر بکن .خودت میفهمی اصلا خدا میخواسته ما را عاشق خودش کنه !!!

نماز – ذکر دایم – زکات و انفاق – دعا – تقوا – خالی کردن قلب از هرنوع شرک –اخلاص در عمل – عبادت با اشتیاق -.....

 

الله اکبر !!!!!!!!

 

من که خودم از این مقایسه شگفت زده شدم............

 

خدایا آغوشتو باز کن ...من اومدم..........